تاریخ پزشکی در اسلام و ایران
کیهان فرهنگی
محقق، مهدی
تاجبخش، حسن
ادین، ژورنالیس
گفتگو تشکیل دهها گردهمایی بین المللی و منطقهای طی دههء اخیر،هنوز پاسخ روشنی به این پرسش که طب از کجا آغاز شده است و ارتباط و نسبت طب سنتی با دانش جدید پزشکی چیست، ارائه نکرده است.با این حال کنگرهء تاریخ پزشکی در ایران و اسلام نمایشی بود از بیداری فرهنگی ملتی،که میکوشد تصویری از گذشتهء علوم را در گسترهء فرهنگ و تمدن خود بنمایاند؛و این کوشش سزاوار ارجگزاری است.
بیگمان گسترش فرهنگ اسلامی سبب شتاب شگرف دانش مسلمین شد و این شتاب تا بدان جا بود که در قرون نخستین ظهور اسلام و در زمانی محدود،دانشمندان و عالمان بزرگی در سراسر جهان اسلام،ظهور کردند.شیوع روحیهء پژوهش و ژرفاندیشی در میان مسلمین نشأت گرفته از تعالیم مترقی اسلام بود که در تیرهترین روزگار به بشریت عرضه شد.اندیشهء نیرومندی که دانشمندان را وارثان پیامبر،و قلم آنان را برتر از خون شهیدان میدانست.از همین رو بود که با تساهل و تسامح،علم و اندیشهء ایران،یونان،روم، مصر و هند،و میراث تمدنهای آرامی،بابلی، آشوری،عبری،سریانی و چینی در هم آمیخته شد و عمارت بلندی از دانش و آگاهی بنیان یافت.
بر همین اساس علوم طبیعی آن روزگار که در پی تبیین وحدت جهان بود به سرعت مورد توجه واقع شد و توسط مسلمانان در مسیر تکامل و انتقال قرار گرفت.در تمدن اسلامی،علوم بر پایهء وحدتی بنا شدهاند که یک منشا ازلی را مینمایانند.وحدتی که پیوستگی همه موجودات را تبیین میکند.بر روی هم وحدت تمدن اسلامی و شجرهء معرفتی که همه علوم ثمرهء آن است چنان قوی است که نمیتوان شاخه یا شاخههایی از آن را جدا ساخت
علومی که در جهان امروز فراروی تمدنهای بشری است در واقع حاصل ابداعات و ژرفاندیشیهای دانشمندانی است که در سایهء تمدن اسلامی زیستهاند.
پیش از آن نیز مترجمان قوی دستی نظیر ثابت بن قره،حنین اسحاق و خاندان نوبختی،علومی را که در حال از هم گسیختگی و فراموشی بودند،احیا کرده و به نسلهای پس از خود سپردند.حوزهها و مراکز علمی اسلام،هر لحظه بارورتر میشدند و میراث علمی«رها»،«نصیبین»،«انطاکیه»،«حران»، «قنسیرین»و«جندی شاپور»را از آشفتگی آن روزگار حفظ میکردند و به جامعهء بشری انتقال میدادند.
پیشهء پزشکی در اسلام،نه از آن رو که ساعت مرگ را به تأخیر میانداخت،بلکه به جهت
تاریخ پزشکی در اسلام و ایران در گفتگو با دکتر مهدی محقق دکتر حسن تاجبخش و دکتر ژورنالیس ادین پیوندی که با حیات پاک انسانی داشت،دنبال میشد.
سابقهء علم در شرق،تنها از آن زمان نیست که ولید اموی جذامیان را در یک مرکز درمانی گردآورد؛ بل از روزگاران کهن داروسازان بزرگ از شرق ظهور کردهاند و صدها مدرسهء پزشکی و درمانی را برپای داشتهاند…
با این همه،باید گفت که مطالعات و پژوهشهایی که برای شناسایی گذشتهء علمی و پر افتخار ایران و اسلام میشود،نباید ما را به تفاخر وادارد…و البته روشن است که امروز،بیماریها را با زعفران و زنجبیل و زنیان و از این قبیل نمیتوان شفا داد.
بررسی سابقهء«جراحه»و«علم الفصه»و«خواص الادویه و المفرات»«حجامه»و«علم التشریح»در ایران و اسلام بسیار ضروری است.اما اینکه تمام «عیون الانباء»و ربع«رشید»را ورق بزنیم که «جبرئیل بن عبد الله بن بختیشوع»در«بیمارستان عضدی»چند شب کشیک میداده است،تمام مسألهء ما نیست حتی اگر از منبع دیگری از حقوق سیصد درهمی او کسب اطلاع کرده باشیم.
اگر مقالهای در مورد آن سخن«چهار مقالهء» عروضی-که«طبیب باید رقیق الخلق و جید الحدس باشد»-نوشته میشود،بد نیست مقالهای هم در مورد کتابهای ارزشمند طب اسلامی که سالها پیش از این ربوده شده و در قفسههای کتابخانهء کالج سلطنتی پزشکان لندن و…جای گرفته،تألیف شود…براستی سهم ما بیش از این است.
«تاریخ پزشکی در اسلام و ایران»موضوع میزگرد این ماه«کیهان فرهنگی»است.
با سپاس از اساتید محترم آقایان دکتر مهدی محقق، دکتر حسن تاجبخش،دکتر ژورنالیس ادین و تشکر از دستاندرکاران کنگرهء بین المللی تاریخ پزشکی در اسلام و ایران متن گفتگو از نظرتان میگذرد.
کیهان فرهنگی:ظهور اندیشمندان بزرگی چون محمد بن زکریای رازی و شیخ الرئیس ابو علی سینا و…و آفرینش هزاران نسخه ارزشمند علمی-که برخی از آنها هنوز از معتبرترین منابع دانشگاههای بزرگ دنیاست-و صدها مرکز درمانی و دانشگاهی،نشانگر جایگاه ویژه علوم مختلف در طول تاریخ چند هزار سالهء ایران و اسلام است.
با این وصف هنوز برای بسیاری نکات مبهمی وجود دارد که از آقای دکتر تاجبخش خواهش میکنیم پیشینه علم طب را در پیش از اسلام تشریح نمایند.
دکتر حسن تاجبخش:نخست باید جستجو کرد که «طب از کجا آغاز شد؟»ما دربارهء طب و آغاز آن نکات جالبی،در مدارک طبی ایرانی-اسلامی مییابیم.از جمله ابن ابی اصیبعه در«عیون الانباء فی طبقات الاطباء»،از قول رازی(در کتاب«مفید الخواص»)نقل میکند که بشر بسیاری از مسائل طبی را از حیوانات آموخته است.برای نمونه،پرستو،وقتی یرقان میگیرد، دنبال حجر الیرقان(سنگ یرقان)میگردد و هنگامی که آن را پیدا کرد،درون لانهاش میگذارد،تا از یرقان رهایی یابد.انسان این کار او را تقلید کرده،در پی ابتلا به یرقان جوجههای پرستو را با زعفران رنگ کرده و پرستو تصور میکند که جوجههایش یرقان گرفتهاند. هنگامی که بدین تصور سنگ یرقان را در لانهاش گذاشت،انسان آن را برداشته،برای معالجهء خود از آن استفاده میکند.
ابن هندو در«مفتاح الطب و منهاج الطلاب»،ذکر میکند لک لک-که پرندهای مردار خوار است- وقتی«دل درد»میگیرد آب شور دریا را حقنه میکند تا درمان یابد.بدین گونه،انسان،تنقیه را نیز،از لک لک آموخته است.در کتابی دیگر به نام«مخزن الادویه عقیلی»(که اخیرا به همت کنگرهء پزشکی افست شده است)در مورد«گنه گنه»نوشته شده که درختی در ارض جدید(آمریکا)وجود دارد که وقتی حیوانات بیمار میشدهاند،خود را به برگ آن مالیده و از برگ آن میخوردهاند؛انسان مصرف«گنه گنه»را برای درمان بیماریهای خود-این بار هم-از حیوانات آموخت.
بشر هنگامی به لزوم طب و طبابت پی برد که جوامع کوچکی تشکیل داد.در این جوامع اولین طبیبها، پیرزنها بودهاند.و از آنجا که وقت مردان در شکار سپری میشده است،تنها زنان فرصت آن را پیدا میکردهاند که هنگام جمعآوری گیاهان و میوهها به خواص دارویی آنان پی ببرند.برخی معتقدند که پزشکی اولین بار به وسیلهء کاهنان بابل و کلدانیان آغاز شده است.
وقتی کسی بیمار میشد،اطرافیانش او را در محل عبور انسانها قرار میدادند و کسانی که پیشتر،آن بیماری را داشتهاند-و راه علاج و درمان آن را آموخته یا تجربه کرده بودند-به شخص بیمار برای درمان خود همان تجربیات را آموزش میدادهاند.به هر حال چون پایهء تمدن جهانی در بین النهرین بوده،پایهء علم طب هم باید در همین مکان باشد.
سومریها نیز در این مورد اطلاعات جالبی داشتهاند.اولین نسخهء طبی،از الواح سومری به دست آمده که در کتاب«الواح سومری»چاپ شده است.
میدانیم که بخشی از سومر-و همچنین ایلام-در زمرهء خاکی بوده که بعدا ایران نامیده شده است.طب کلده و آشور و طب آریاییها که به آن«طب اوستایی» میگوییم از مبانی طب جهانی است.به هر حال، تهاجم آریاییها و ساکن شدن آنها در ایران کنونی(که آن را به دید بهشت گمشدهء آریایی،«ایرانویج»(ایران) نامیدند)با خود سنتهای خاص طب آریایی را به این سرزمین آورد.اطلاعاتی کم و بیش مدون در این زمینهها باقی است.ارتباطاتی بین قوم خواهر دیگر آریاییها یعنی قوم یونانی و ایرانی،همیشه برقرار بوده است.پزشکان یونانی به ایران میآمدهاند و ایرانیها به یونان میرفتهاند.بدین گونه آنها با هم ارتباطاتی داشته،به تبادل دانش میپرداختهاند اما بعدها حملهء شدید اسکندر به ایران رخ میدهد.
اسکندر(با ذوالقرنین قرآنی هیچ ارتباطی ندارد) وحشیگری بسیاری انجام داد و تمدن ایرانی را از بین برد.(کتابهای ایران که در آن موقع روی پوست گاو- و با خط میخی-نوشته میشده،نابود شد).
از اساطیر چنین برمیاید که در خلقت ابتدا مردی به نام کیومرث(زندهء گویای مرده:زندهء درگذشتنی)و بعد گاوی آفریده میشود.اهریمن آمد که بر این دو استیلا پیدا کند.گاو را مبتلا به بیماری میکند و گاو در حال مرگ،به درگاه ایزد شکایت میکند و میگوید: مبادا که فروهر ایزدی از بین برود؛روح آن به ماه میرود و تخمهء انواع گیاهان دارویی پیدا میشود:در مورد فریدون باید گفت که بنابر سنت اوستایی،فریدون به نام«ثرایتون»( enotearhT )،«تری تیه»و در«ریگ ودا»: «تری اتنه» hctnaerT و در متون پهلوی«فریتون»و در فارسی فریدون نامیده میشود.در«وندیداد»،از«تری تیه»به عنوان اولین طبیب ذکر شده است.(احتمالا « tnemtaerT »انگلیسی و« thcmctaerT »فرانسوی که به معنی درمان است از«تری تیه»و یا«فریدون»منشأ گرفته است).و باز ما در مدارک زیادی داریم که فریدون انواع داروها را برای درمان انسان و حیوان پیدا میکند.در عین حال فریدون مقام والایی در عرفان ایران قدیم دارد:
فریدون فرخ فرشته نبود به مشک و به عنبر سرشته نبود
به داد و دهش یافت او فرهی تو داد و دهش کن فریدون تویی
در«اوستا»ذکر شده که کسی که طبیب شده باید آزمایشی بدهد بدین ترتیب که چند نفر غیر زرتشتی را معالجه کند و اگر بهبود یافتند میتواند به طبابت بپردازد وگرنه بار دیگر باید آزمایش شود،که از این نکته به وجود طبیبان تحصیل کرده و امتحان پس داده پی میبریم.
طبیبان این دوره چند گونه بودهاند:یکی طبیبان روحانی که«مغها»بودهاند و شیوهء معالجهء آنها بر مبنای دعا بوده است.گونهء دیگر«کارد پزشک»یعنی جراح بوده و یکی هم«گیاه پزشک»یا«طبیب شفاهی»(یا طبیب داخلی)که با گیاه دارویی معالجه میکرده است.
همین مسألهء«دعا پزشک»در طب اسلامی نیز ادامه پیدا میکند که:هوالشافی:شفا بخش همهء دردها اوست.
ای دعا از تو اجابت هم ز تو ایمنی از تو مهابت هم ز تو
که اگر در این زمینه افراط نشود و در ضمن توجه به خداوند به درمان نیز بپردازند کیمیای حیات خواهد بود.امروز ثابت شده که بین غدد نورو-آندوکرین ( enircodneorueN )و دستگاه ایمنی بدن ارتباط بسیاری وجود دارد.غدد مترشحهء داخلی«آنتی بادی» (پادتن)میسازند،به گونهای که هورمونها را نیز ایجاد میکنند.
کسی که تعادل روحی داشته باشد تا حدی در برابر بیماریها نیز مقاومت میکند.
سرانجام باید گفت همین دانشگاه جندی شاپور که میراث تمدن جهانی بوده،کتابهای گوناگونی که از یونان یا هند آمده یا در ایران نوشته شده را حفظ و تکمیل کرد.کتابهایی که اصل آن قرنها گم شده و موجود نبوده است و بعدا در جریان دو سدهء اولیه اسلامی، مکتب جندی شاپور که هنوز فعال بوده است،مرکز ترجمه و انتقال علوم به عالم اسلام شد.مترجمین مختلف این کتابها را ترجمه کرده و آنها را حفظ،یا مستقیما به زبان عربی،یا از سریانی،یا از پهلوی و یا به سریانی و بعد به عربی ترجمه میکنند.به این ترتیب دانش انتقال پیدا میکند ولی مسلمانان،انتقال دهندهء غیرفعال نبودند(در پزشکی انتقال دوگونه است: فعال و غیر فعال)اینها فعال بودند که به علم شکوفایی بخشیدند و آن را بارور کردند بعدا این علوم از طریق اندلس یا مراودات اروپاییها با مسلمین در ادوار مختلف به اروپا میرود و پایهء علوم جهانی امروز را تشکیل میدهد.
دکتر محقق:در پی آنچه که استاد محترم جناب آقای دکتر تاجبخش فرمودند،همیشه میان دانشمندان این مسأله بوده که اولین بار پزشکی را چه کسی اختراع کرده است و چگونه فهمیده که فلان گیاه فلان خاصیت را دارد،چه کسی و چگونه خواص گیاهان را کشف کرده است؟به قول ناصر خسرو:
«که گفتست کاین تلخ و ناخوش هلیله حرارت براندز ترکیب انسان»این خاصیت هلیله و اینکه حرارت را از ترکیب انسان میراند،برای اولین بار از کجا و برای چه کسی پیدا شده است؟آیا الهام غیبی بوده،و یا در خواب و رؤیا به نظر آمده،یا آنکه تصادفی بوده است؟
بهترین مأخذی که این مسأله در آن مطرح شده، رسالهء ابوریحان بیرونی است.ابوریحان بیرونی در رسالهای که هم آثار خودش را و هم محمد زکریای رازی را فهرست و تقسیمبندی کرده،بخش آغازی کتاب خود را به آغاز علم طب اختصاص میدهد،که طب نخستین بار از کجا پیدا شده و چگونه رشد کرده و اساس و پایه آن بر چه بوده است؟در این باره او در کتاب خود از«تاریخ الاطبا»(نوشته اسحق بن حنین) استمداد میجوید.اسحق بن حنین میگوید زنی که به بیماری مبتلا شده بود،خواب دید که باید«راسن» بخورد،بیدار شد و«راسن»خورد و خوب شد.سپس نتیجه میگیرد که خداوند خواص گیاهان دارویی را الهام میکند.یا برخی-همان گونه که آقای دکتر تاجبخش فرمودند-معتقد بودهاند که وقوف به علم پزشکی از حیوانات اخذ شده است.برای نمونه:دیدند که پرندهای«ناراحت»است و ظاهرا«دل درد»گرفته، آنها مشاهده کردند که آن پرنده رفت کنار دریا و با منقار خود آب دریا را به خود حقنه(و یا به قول عوام اماله) کرد،بدین وسیله بشر حقنه را کشف کرد.
در قرآن هم از این نوع،در داستان هابیل و قابیل میبینیم که وقتی قابیل،هابیل را کشت متحیر ماند که جنازه را چه کند،کلاغی را دید که زمین را میشکافد و لاشهء کلاغی دیگر را در خاک مینهد.او از کلاغ آموخت که جسد را باید در زیر خاک پنهان کرد،برخی دیگر معتقدند که وقوف به علم پزشکی،زائیدهء اتفاق است. در همین کتابی که استاد محترم دکتر تاجبخش اشاره کردند(یعنی کتاب«مفتاح الطب»ابن هندو که من آن را به فارسی برگرداندهام)نویسنده مینویسد که عدهای جوان برای تفریح و عیش و نوش به جزیرهای رفتند که غیر از یک جذامی تبعیدی کسی دیگر در آن جا نبود،وقتی اینها میخواستند غذایشان را بخورند، متوجه شدند ماری در ظرف غذایشان افتاده است،از خوردن غذا منصرف شدند و اتفاق کردند که این غذا را به مرد مبتلا به جذام بخورانند که او از درد و رنج و مشقت خلاص شود،و آن غذا را پیش جذامی گذاشتند.
پس از چندی جذامی را دیدند که با حالی خوب وارد روستای خود شد!از این حادثه متوجه شدند که گوشت افعی(یا:لحوم الافاعی)به بهبود بیماری جذام کمک میکند.
به همان گونه که آقای تاجبخش به طب پیش از اسلام اشاره کردند،طب در پیش از اسلام،در ایران رونق و رواج بسیار داشته است و حتی برخی از آثار طبی آنان پس از اسلام هم باقی بوده است.پزشکان- که در زبان پهلوی به صورت«پجشکان»نوشته میشد- یکی از طبقات ممتاز جامعه محسوب میشدند.
کیهان فرهنگی:این جا یک پرسش مطرح میشود و آن اینکه اساسا تعبیر طب اسلامی چه مفهومی دارد؟
دکتر ژورنالیس ادین:پاسخهای گوناگونی مطرح شده،برخی گفتهاند که طب اسلامی شامل تمام خدمات پزشکی است که با«بسم الله»شروع میشود. عدهای میگویند،طب اسلامی در واقع آثار و فعالیتهای پزشکی طبیبان مسلمان در قرون وسطا نظیر ابن سینا،رازی،بیرونی،زهراوی و دیگران است که امروز مورد بررسی قرار میگیرد،یک مفهوم دیگر آن، که از سوی برخی از دانشمندان مسلمان مطرح میشود این است که طب اسلامی مجموعهای از دانستههاست که تأثیر ارزندهای در توسعه و تکامل دانش پزشکی و تکنولوژی آن داشته است.
عدهای هم میگویند که طب اسلامی طبی است که در زمان حضرت رسول(ص)رواج داشته و از آن به «طب نبوی»تعبیر میشود.افزون بر این برخی چنین میگویند که محدودهء طب اسلامی،مجموعهء اطلاعات و دانش و تکنولوژی پزشکی است که حاصل تلاش پزشکان و دانشمندان مسلمان را در بر میگیرد،و یافتههایی که از منابع غیر اسلامی باشد در حوزهء طب اسلامی قرار نمیگیرد.اندیشمندان شبه قارهء هند اعتقاد دارند که طب اسلامی،طب یونانی یا طب یونانی-عربی است،که گستردگی فراوانی داشته است.
در مجموع به تعداد گردهماییهای بسیاری که در دههء اخیر برگزار شده-و ابعاد مختلف این موضوع مورد بررسی قرار گرفته است-پاسخهای گوناگونی به این پرسش داده شده است.
دکتر محقق:
در اسلام توجه فراوانی به مبانی پزشکی شده است، هر چند که قرآن از سوی خداوند برای اهداف پزشکی نازل نشده است و پیغمبر اکرم(ص)هم هیچ گاه ادعای پزشکی نکردهاند،ولی به صراحت فرمودهاند: «بعثت لاتمم مکارم الاخلاق»یعنی من برای تکمیل و اصلاح اخلاق حسنهء بشر مبعوث شدهام،ولی مسلمانان به جهت تیمن و تبرک به آنچه که پیغمبر(ص)دربارهء برخی از خوردنیها میفرمود عمل میکردند که صدق و خلوص نیتشان به آن اثر مثبت میبخشید.
در کتابهای موسوم به«الطب النبوی»آمده که حضرت رسول اکرم(ص)در مواقع ضروری پزشکان را احضار میکرد و در مورد آنان رعایت«اعلمیت»ایشان را هم مینمود.دستورات پزشکی اسلامی و یا به قول ابن خلدون«طب شرعی»در کتابهایی مانند«طب النبی» اثر ذهبی یا«طب النبی»ابن القیم و یا«الطب فی الکتاب و السنهء»عبد اللطیف بغدادی آمده است که توجه مسلمانان بیشتر معطوف به دستورهای کلی در این کتابها بوده است.
مانند:«المعدة رأس کل داء و الحمیته رأس کل دوا» یعنی:معده آغاز هر درد،و امساک از پرخوری آغاز هر دو است،و یا:
«کلوا و اشربوا و لا تسرفوا»
یعنی:بخورید و بیاشامید ولی اسراف نکنید و یا آنکه:«تا وقتی میتوانید با غذا کسی را درمان کنید به دوا روی نیاورید».پیش از اسلام نوعی پزشکی ابتدایی،در میان عرب وجود داشت به نام«طب بادیه»که«طب العجائز»نیز به آن اطلاق میشد.این طب را شیوخ و پیرزنهای قبیله از گذشتگان خود-با نقل سینه به سینه-آموخته بودند و با آن مردم را معالجه میکردند،ولی پیامبر اکرم(ص) معتقد بودند که اگر کسی مریض شود باید به متخصص مراجعه کند و بویژه نظر مبارکشان این بوده که تا وقتی متخصص اعلم یعنی متخصص دانشمندتر هست، مریض را در اختیار پزشک معمولی قرار ندهند.حتی نقل است که روزی شخصی مبتلا به قولنج یا درد دل شده بود و به پیامبر اکرم(ص)فرمودند که باید شکم بیمار شکافته شود،پیامبر(ص)فرمود طبیب بیاورند.دو نفر طبیب آوردند.ایشان فرمودند:«من اطب منهماء؟»یعنی کدام یک طبیبترند؟تا هنگامی که برای پیامبر اکرم(ص)محرز نشد که یک نفرشان عالمتر است،اجازه ندادند که طبیب دیگر معالجه کند.
پیامبر اکرم(ص)اگر میخواستند از منبع وحی کمک بگیرند و شخصی را مداوا کنند احتیاجی به دوا نداشتند یعنی اگر در مورد درمان بیماری اتصال به منبع وحی داشتند دیگر احتیاجی نبود که به دوا متوسل شوند.ولی همان گونه که گفتم در اسلام در علم برای مسلمانان بازگذاشته شده که میتوانند از هر جایی آن را فراگیرند.در قرآن کریم آمده:
«الذین یستمعون القول فیتبعون احسنه»
بندگان خدا سخن خوب را باید از هر جایی که ممکن است به دست آورند،حتی اگر در دورترین نقطهء زمین باشد،که:«اطلبوا العلم و لو بالصین».این نهضت علمی که در اسلام پیدا شد در حقیقت معلول آن عنایت و ارزشی بود که اسلام برای علم قائل بود و بویژه یکی از مزایای تمدن اسلامی این بود که خود علم،شرافت و قداست داشت،حال هر علم که باشد.یعنی همان گونه که طلب فقه برای فقیه و طلب حدیث برای محدث عبادت محسوب میشد طبیب هم وقتی به دنبال علم پزشکی میرفت و یا داروشناس به جستجوی گیاهان دارویی و خواص آنها میپرداخت- در واقع-این کار او عبادت خدا محسوب میشد و این از شرافت و قداستی است که اسلام برای علم قائل است.
خلاصه آنکه طب اسلامی بنابر تشویق اسلام از منابع خارجی مانند«طب هندی»و«طب ایرانی»و«طب یونانی»برخوردار شد،ولی دانشمندان و پزشکان نامدار ایرانی مانند علی بن عباس مجوسی،رازی و ابن سینا با قدرت و توانایی خود،روح تازهای به این علم بخشیده و هویت مستقلی به آن دادند.به گونهای که بعدها آثار همین دانشمندان،مایه و پایهء اصلی برای پزشکی جدید در مغرب زمین محسوب شد.
کیهان فرهنگی در پاسخ به سؤال قبل،آقای دکتر ادین به طرز تلقیهای متفاوتی که از«طب اسلامی»وجود داشت اشاره کردند.ما مایلیم بطور مشخص تعبیر خود ایشان را از اصطلاح طب اسلامی بدانیم.
دکتر ژورنالیس ادین:
مواردی که ذکر شد،در مجامع مختلف مورد بررسی و تجزیه و تحلیل قرار گرفته است و از مجموع آنها میتوان چنین استنباط کرد که در طب اسلامی باید تمامی شیوهها و عواملی که بکار گرفته میشود منطبق با معیارهای اسلامی باشد.به عبارت روشنتر طب اسلامی سیستمی است که کلیه عناصر ورودی و خروجی( tuptuo-tapnI )و فرایندهای موثر در آن باید با روح اسلام سازگار باشد.
طبیعی است که ارزشهای حاکم بر پزشکی اسلامی نیز باید متناسب با موازین اخلاقی،اجتماعی و فرهنگ دینی باشد.در این صورت است که میتوان عنوان «طب اسلامی»را به کار برد.
کیهان فرهنگی:کاربرد اخلاق اسلامی و انسانی تا چه اندازه میتواند در طب تأثیر داشته باشد؟
دکتر محقق:اخلاق اسلامی ابعاد گستردهای دارد منبع مهم این اخلاق،قرآن و حدیث است ولی دانشمندان اسلامی اعم از طبیب و ریاضیدان و منجم و غیره هر یک در کتابهای خود اشاره به روش و سیره علمی و عملی خود میکنند که گردآوری این نمونهها میتواند نشان دهندهء اخلاق اسلامی باشد و از آن برای طرح مبانی اخلاق علمی که در یک کشور اسلامی باید به آن عمل شود کمک گرفته شود.بخش«شرافت علم پزشکی»در کتاب«مفتاح الطب»ابن هندو(ترجمه فارسی اینجانب)میتواند در دستیابی به چنین منظوری کمک کند.
کیهان فرهنگی:آیا دستورات اخلاقی در کتابهای مذهبی پیش از اسلام وجود دارد که کاربرد پزشکی و بهداشتی داشته باشد؟
دکتر تاجبخش:مسلما آری بویژه در این مورد کتاب «وندیداد»که در آن احکام و پایههای قضاوت دین زرتشتی تشریح شده،منبع خوبی است.خلاصهء نظریه های کتاب«وندیداد»در مورد بیماریها،بر این پایه قرار گرفته است که بیماریها به واسطهء«انگره مینو»یا فرد خبیث یا اهریمن یا دیوان به تن آدمیان و حیوانات نفوذ میکند و موجب ابتلاء به آن میشود.مردهء حیوان و انسان،ناپاک است و سبب ناپاکی زمین و محیط زیست آدمیان میشود و پس باید از آنها دوری کرد.همچنین از گیاهانی با نامهای اوستایی«اوروسن»،«هوکونه»، «دهوکرتو»،«هداینبئه»و غیره برای دود کردن و ضد عفونی جایگاهها،نام برده شده است.در این مورد میتوانید به قسمت تاریخچهء بیماریهای واگیر و ایمنی شناسی در ایران در«کتاب ایمنیشناسی بنیادی» چاپ پنجم 1370،انتشارات دانشگاه تهران،تالیف این جانب مراجعه فرمایید.
کیهان فرهنگی:در مورد اخذ و اقتباس غربیها از میراث کهن علمی و پزشکی در تمدن ایران و اسلام و اینکه چگونه فرهنگ پزشکی به غرب انتقال یافت نیز توضیح بفرمایید.
دکتر محقق:انتقال پزشکی از اسلام به غرب را میتوانید در کتابهایی که در این مورد نوشته شده بیابید،مانند کتابهای لکلرک،براون،دیتریش و اولمان،و در زبان فارسی«تاریخ طب در ایران»تألیف دکتر محمود نجمآبادی و بخشی از کتاب«فیلسوف ری»محمد بن زکریای رازی-تألیف این جانب-.
کیهان فرهنگی:طب اسلامی را چگونه ارزیابی میکنید،جایگاه ایران در این ارزیابی در کجا قرار دارد؟
دکتر محقق:طب اسلامی در شرق عالم اسلام-«ایران»-توسط رازی،ابن سینا،علی بن عباس مجوسی و دیگران گسترش یافت.اخوینی کتاب «هدایه المتعلمین»و جرجانی کتاب«ذخیرهء خوارزمشاهی»را به زبان فارسی تألیف کردند که از منابع مهم پزشکی به شمار میرود.در غرب عالم اسلام «اندلس»سهم بسزایی دارد که میتوانیم از زهراوی صاحب کتاب«التصریف»و ابن بیطار صاحب«مفردات الادویه»نام ببریم.
در نقاط دیگر اسلام هم طبیبان دانشمندی مانند ابن رضوان مصری،ابن بطلان بغدادی و ابن جزار قیروانی بودند که هر یک به سهم خود خدمات شایان توجهی به جهان علم کردند متأسفانه این دانشمندان به وسیلهء ترجمههای آثارشان به عالم غرب معرفی شدهاند ولی در کشور ما-حتی در مدارس پزشکی-نامی هم از آنان برده نمیشود.
کیهان فرهنگی:حکمت و فلسفه، علومی بودهاند که آمیختگی عمیقی با طب اسلامی داشتهاند.این آمیختگی را چگونه ارزیابی میکنید؟
دکتر محقق:کلمهء حکمت که از آن در قرآن کریم تعبیر به خیر فراوان شده
(و من یوت الحکمه فقد اوتی خیرا کثیرا)
شامل طب و فلسفه-هر دو-میشده و از این رو بوده که پزشکان را حکیم میگفتند.پزشکان، فیلسوف و فیلسوفان،پزشک بودند.برای آن که سلامت و بیماری شامل روح و جسم-هر دو-میشود.طب جسمانی باید معادل طب روحانی قرار گیرد و حتی برخی گفتند:طب،فلسفهء بدن،و فلسفه،طب روح است.پزشکان بزرگ اسلامی در آغاز کتابهای خود مقدماتی از فلسفه و جهانشناسی و طبیعتشناسی را در تطبیق با جهان کوچک که انسان باشد ذکر میکردند.
کیهان فرهنگی:امروزه تا چه حد میتوان از سنت پزشکی در ایران و اسلام،و میراث گذشتگان-اعم از گیاه درمانی،اخلاق درمانی،و روان درمانی- در طب جدید بهره برد؟
دکتر محقق:دانشمندان غرب در طی قرون متمادی آثار پزشکی و داروشناسی ما را به زبانهای خود ترجمه کرده در تحول و پیشرفت علم پزشکی از آن استفاده کردهاند.هم اکنون نیز توجه و عنایت به تدریس و نشر،ترجمه و چاپ کتابهای پزشکی اسلامی در دانشگاههای غرب بیشتر است تا در کشورهای اسلامی!.حال که آنان به بحث و جستجو در این آثار پرداخته و از آنها بهرهبرداری میکنند چرا خودمان چنین استفادهای نکنیم؟ما باید هزاران اثر با ارزشی را که بزرگانمان به یادگار گذاشتهاند در این علوم مورد استفاده و بهرهبرداری قرار دهیم و این به دست نمیآید مگر آنکه به میراث ملی گذشته احترام بگذاریم و به نشر و ترجمه و معرفی آنها بپردازیم.
کیهان فرهنگی:با توجه به طب اوستایی،اصولا یکتاپرستی و اعتقاد به اهورامزدا،تا چه اندازه در فرهنگ پزشکی پیش از اسلام تأثیر داشته است؟
دکتر تاجبخش:
در«گاتها»،از نزاع هرمزد و اهریمن خبری نیست و همهء عظمت و توانایی،همه خوبیها و نیکیها در جهان مادی و مینوی-یا این جهان و آن جهانی-از آن اهورامزد است.«انگره مینو»( ayniam-ergnA )یا «فرد خبیث»که بعدها به اهریمن تبدیل شد و زشتیهای جهانی از اوست در مقابل اهورامزدا نیست بلکه در برابر سپنتامینو( ayniaM-atnepeS )یا سپند مینو یا فرد مقدس قرار دارد.
اهورا مزدا از آنچه میتوان تصور کرد،بالاتر است. «سپنتا مینو»و«انگرهء مینو»دو گوهر همزادند که خداوند آنها را در آغاز آفرینش آفرید.آن گونه که در بند «سه گاتها یسنای سی»گوید:
«آن دو گوهر همزادی که در آغاز،در عالم تصور ظهور نمودند،یکی از آن نیکی است در اندیشه و گفتار و کردار،و دیگری از آن بدی است در اندیشه و گفتار کردار،از میان این دو،مرد دانا باید نیک را برگزیند نه زشت را».
عارف بزرگوار جناب شیخ محمود شبستری در «گلشن راز»میفرماید:
وجود آنجا که باشد محض خیر است و گر شری است در وی،آن ز غیر است
درون هر بتی جانی است پنهان به زیر کفر ایمانی است پنهان
بدان خوبی،رخ بت را که آراست؟ که گشتی بت پرست ار حق نمیخواست
هم او کرد و هم او گفت و هم او بود نکو کرد و نکو گفت و نکو بود
بنابراین یکتاپرستی،خود گواه یکتا پرستی است. کیهان فرهنگی:در مورد رسالهها و کتابهایی که پیش از اسلام در ایران رواج داشته،و یا کتابهایی که پس از اسلام نوشته شده(اما از کتابهای پزشکی پیش از اسلام اقتباس شده است) توضیح بفرمایید.
دکتر تاجبخش:آن گونه که گفته شد مرکز علوم پزشکی در عالم اسلام مکتب جندی شاپور بوده است و کتب پهلوی،هندی،یونانی،که در این دانشگاه تدریس میشده توسط استادان و شاگردان این دانشگاه در دوران نهضت ترجمه در زمان عباسیان به زبان عربی ترجمه شده و منبع اصلی علم طب در عالم اسلام را تشکیل داده است.از جمله کتبی که مسلما از ایران قدیم بوده و به عالم اسلامی وارد شده است کتاب «کناش تیادورس»را میتوان نام برد.(«کناش»مجموعهء دفتر مانندی است که فواید پزشکی گوناگونی در آن ذکر میشود).کتاب دیگر«سیرک»است که در ابتدا از هندی به پهلوی ترجمه شده بود و سپس عبد الله بن علی آن را از فارسی به عربی ترجمه کرد.در این مورد، کتاب«الفهرست»ابن ندیم نیز منبع ارزشمندی است. در باب برزویهء طبیب در«کلیله و دمنه»که از زبان پهلوی به عربی و از عربی به فارسی کنونی برگردانده شده،مطالب گیرا و جالبی در مورد پزشکی در دوران ساسانیان آمده است.
ما مدارک زیادی داریم-عمدتا از مورخین ایرانی، اسلامی سدههای اولیهء اسلام-که به تواتر رسیده،از طبری،حمزهء اصفهانی،یعقوبی،مسعودی و…که بر مبنای آنها اسکندر وقتی به ایران حمله کرد، همهء کتابهای ایران را آتش زد-بجز کتابهای مربوط به طب و نجوم،که آنها را به یونانی ترجمه کردند و سپس اصل آنها را سوزاندند-به گفتهء مفسرین زرتشتی و مورخین فوق این کتابها در مجموعهء اوستایی بر روی دوازده هزار پوست گاو ثبت شده بود،که اگر بخواهیم حساب کنیم حدودا 300 تا 500 جلد کتاب میشود. وقتی به گفتهء مورخین غربی مانند سیریل الگود، سورنیا و بسیاری دیگر،مراجعه میکنیم میبینیم که آنها هم کم و بیش،چنین مینویسند.نوعی زمان شناسی علمی وجود دارد بر این مبنا که علوم تجربی، موضوعات الهامی نیستند بلکه تجربیاند،بنابراین برای تکوین آنها،زمان کافی لازم است.حال بین فاصلهء زمانی که از اساطیر یونان از جمله«ایلیاد»،و«ادیسه» برمیآید بین بربریت کامل یونان و اوج شکوفایی علمی آن،بیش از حدود دو قرن فاصله نیست.
این دویست سال فاصله تا ظهور ارسطو،افلاطون، بقراط و غیره،زمان کافی نیست که این همه علم ایجاد شده باشد،بنابراین الزاما منابع علم یونان علوم دیگر نقاط بوده و طبیعتا خود نیز به تکمیل آن پرداختهاند. (همهء علوم قدیم به اسم علم یونانی معروف شده،در صورتی که این طب یونانی اگر نامش را هم در شبه قارهء هند یونانی گذاشته باشند باز،طب از مشرق زمین است که سهم عمدهای از آن نیز دسترنج ایرانیان است.چه در دورهای که نام ایران را به این کشور اطلاق کردهاند و چه در دورهء پیش از آن که مردمی در این سرزمین زندگی میکردهاند و تمدنی داشتهاند.سپس میبینیم که خیلی زود اسکندر پاداش جنایاتش را میگیرد و یونان از هم پاشیده میشود و میراث یونان به روم میرود-رومی که وحشیتر از یونان بود و میراثش را بخوبی نمیتوانست نگه دارد-.
در ایران،سلطهء سلوکیان بزودی تمام میشود و سپس قوم ایرانی نژاد دیگری به نام قوم«پارت»بر اریکهء قدرت مینشینند.قومی بسیار جنگجو،وطنپرست و در عین حال تحت تاثیر یونان(به گونهای که روی سکههای خود عبارت«دوستدار یونان»حک میکردند).پارهای از طب اوستایی باقی مانده بود،و تعدادی از آثار یونانی نیز ترجمه میشود و این دو با هم تلفیق شده نوعی طب ایرانی تدوین میشود.در عین حال مکتب بزرگ«اسکندریه»و بقیه مکاتب یا دانشگاههای دیگر از قبیل مکتب«ادسا»(رها)به نشر دانش اشتغال داشتند ولی همهء اینها به واسطهء تنگ نظریها و اختلافات مذهبی که بین مسیحیان نسطوری و دیگر فرق مسیحی در زمینهء مباحث کلامی مسیحی در مورد ماهیت حضرت عیسی(ع)داشتند به ضعف گراییدند و استادان فلسفه و طب این مکاتب،به ایران پناه بردند.در دوران ساسانیان با کوششهای اردشیر بابکان و پسرش شاپور،تا حدی طب ایران،احیا میشود و مکتب دانشگاه بزرگ«جندی شاپور»تاسیس میشود،جندی شاپور(یعنی«به از انطاکیه»)در شهر نیشاپور(نیشابور کنونی)پناهگاه دانشمندان روم و سایر نقاط گیتی بوده و در زمان انوشیروان به اوج اعتلای خود رسیده است.
دانشمندانی که به واسطهء موقعیت سیاسی و تعصبات مذهبی در تنگنا و خطر مرگ بودهاند،به دانشگاه جندی شاپور پناه میبرند.در این جا افزون بر طب ایرانی،طبیعتا طب مشرق زمینی که به نام«طب یونانی»مرسوم است تدریس میشد.در کنار آن،تا حدی طب هندی نیز مورد توجه بوده که جلوهء آن برزویه طبیب است که به ترویج طب هندی میپردازد. وقتی با دیدهء تحقیق بنگریم متوجه میشویم که همواره رابطهء علمی تنگاتنگی بین دو قوم آریایی یعنی قوم هندی و قوم ایرانی وجود دارد.
به هر حال طب مشرق زمینی-یونانی،طب خالص اوستایی-ایرانی و طب هندی در این جا در هم میآمیزد و مورد پژوهش و باروری و تکامل واقع میشود.طبی ایجاد میشود که نه یونانی خالص است،نه هندی،و نه ایرانی-اوستایی است بلکه جامع و بارورتر از همهء اینهاست.اولین کنگرهء پزشکی جهانی در زمان انوشیروان ایجاد میشود که جلوهای است از آمیزش تفکرات بشری در زمینهء طب که در مورد طب اوستایی متاسفانه از منابع اصلی و تخصصی، دانستههای کمی باقی مانده است.در این شیوهء شناخت علمی،اصولا طبیب انسان و حیوان یکی بوده است.
کیهان فرهنگی:با توجه به غنای فرهنگ پزشکی در ایران و جهان سوم، کمبود فرهنگستانی در این زمینه که با بهرهگیری از آخرین دستاوردهای علمی همراه باشد احساس میشود،چه پیشنهادها و راهحلهایی ارائه میفرمایید؟
دکتر محقق:یکی از کمیتههای فرهنگستان پزشکی جمهوری اسلامی،کمیتهء پزشکی اسلامی و طب سنتی است.نخستین هدف این کمیته نشر و ترجمه متون پزشکی با ارزش اسلامی به زبان فارسی است که بر اساس آن اخلاق و آداب پزشکی مناسب با وضع علمی کشور،تدوین شود.اولین قدم آن نشر و ترجمهء کتاب«التصریف لمن عجز عن التألیف» زهراوی،دانشمند مسلمان اندلسی است که تاکنون ترجمههای لاتینی،انگلیسی،روسی و ترکی آن در دسترس اهل علم قرار گرفته است.
کیهان فرهنگی:لطفا در مورد بازتاب کتابها و رسالههای پزشکی و طبیبان ایرانی و اسلامی در دانشگاهها و آکادمیهای غرب،و اینکه آنان تا چه اندازه از فرهنگ پزشکی ایران و اسلام بهره بردهاند،توضیح دهید.
دکتر محقق:کتابهای دانشمندان اسلامی از قرن سیزدهم میلادی به بعد به زبان لاتین ترجمه شد و کتابهای رازی مانند«المنصوری»و«الحصبته»و«الجدری» پیدرپی در غرب چاپ شده است که این کتابها حدود پانصد سال در دانشگاههای مغرب زمین تدریس میشده،حتی از این کتابها حدود چهل بار در اروپا تجدید چاپ شده و شکی نیست که رواج و رونق طب اسلامی در غرب موجب شد که آنان در تکامل این علم از چنان آثاری بهرهبرداری کنند.
کیهان فرهنگی:از کلیه اساتید سپاسگزاریم.